کیمیاگر

من در این حمله ی شب بی تو نمیرم ... مَردَم !

کیمیاگر

من در این حمله ی شب بی تو نمیرم ... مَردَم !

روح جدیدی به کالبدم دمیده شده و تصمیم گرفتم که دوباره وبلاگ نویسی رو از سر بگیرم ...
هرچند میدونم که دیگه اون حس خوبه چندسال پیش که توی بلاگفا داشتم تکرار نمیشه ...
اما واقعا این نوشتنه که بهم آرامش میبخشه ...
میخوام از خودم حرف بزنم ... از روزگارم و ...

از امشب

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ب.ظ

خیلی وقت بود که دلم هوس نوشتن روزمرگی هام رو نمیکرد چون چیز جالبی توی روزها و ماه ها و سال های زندگیم رخ نمیداد و هرچی که بود مزه ای جز تلخی و گس نداشت ...

همه ی زندگیِ من مملو از اون چیزهایی بود که نباید میبود و تکرار و ثبتش چه سودی داشت جز تشدید احساس درد توی تک تک سلول های مغزم ؟

اما بعضی موقعا به جایی از زندگی میرسی که احساس میکنی نیاز داری هرچیزی که جرات به زبون اوردنش برای احدی رو نداری ، بنویسی !

باید حداقل قلم و کاغذ بدونن اون چیزی که دیگران و آینه از تو دیدن و میشناسن نیستی ... باید خودت رو جایی ثبت کنی که مدیون این منِ دروغین از خود ساخته نمونی ... باید اعتراف کنی ...


و من امروز عجیب دلم هوس نگاشتن ثانیه به ثانیه ای که بر من میگذرد رو داره ... شاید زمانی ، جایی ، کسی بخواند خط خطی های دل دختری رو که هرگز خودش نبود ...

۹۵/۱۱/۱۲
نیلوفر ka

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">