اولین باری که بوسیدمش آدامس توتفرنگی اوربیت دهانش بود و من فکر کردم آها!
مزه و معنای بوسه ی واقعی یعنی این.
بعد از آن دیگر هیچ بوسهای آن مزه و معنا را به دهانم نداد.
حتی همیشه خودم را به آدامس اوربیت توتفرنگی مجهز کردم و طرف هنوز حرف نزده آدامس تعارفش کردم.
او هم برداشت و تشکر کرد و جوید و جوید و نفهمید چرا اوربیت؟ و چرا توتفرنگی؟
من بوسیدم و بوسیدم و ناامید شدم. حتی از جاهای مختلف اوربیت خریدم شاید اثر کند.
گفتم شاید آن مارک خاص بود یا سال تولیدش فرق داشته و موادش!
اما بیفایده بود. هر بار بوسیدم و وانمود کردم همه چیز عالی است. اما نبود.
هیچ وقت بعد از آن آدم و هیچ چیز بعد از آن آدم عالی نبود.
" یک چیزهایی میآیند که دیگر به دست نیایند و یگانه شوند. هر چه اسباب و شرایط فراهم کنی دیگر به دستشان نخواهی آورد..."